رُوِیَ عَنِ النَّبیِّ (ص) اَنَّهُ اَمَرَ اَصحابَهُ بِذَبحِ شاةٍ فی سَفَرٍ فَقالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ:عَلَیَّ ذَبحُها ، وَ قالَ الآخَرُ: عَلَیَّ سَلخُها وَ قالَ آخَرُ: عَلَیَّ قَطعُها ، وَ قالَ آخَرُ: عَلَیَّ طَبخُها ، فَقالَ رَسُولُ اللهِ (ص): عَلَیَّ اَن اَلقَطَ لَکُمُ الحَطَبَ ، فَقالُوا یا رَسُولَ اللهِ ! لا تَتعَبَنِّ بِآبائِنا وَ اُمَّهاتِنا اَنتَ ، نَحنُ نَکفیکَ ، قالَ: عَرَفتُ اَنَّکُم تَکفُونَنی ، وَ لکِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَکرَهُ مِن عَبدِهِ اِذا کانَ مَعَ اَصحابِهِ اَن یَنفَرِدَ مِن بَینِهِم ، فَقامَ (ص) یَلقَطُ الحَطَبَ لَهُم .
در سفری پیامبر اکرم (ص) برای تهیه غذا دستور دادند گوسفندی را ذبح کنند ، یکی از اصحاب عرض کرد: سر بریدن گوسفند بر عهدۀ من ، شخص دیگری گفت:پوست کندن آن با من ، شخص دیگر پذیرفت تا گوشتِ آن را بپزد ، پیامبر اکرم (ص) فرمود:جمع آوری هیزم نیز بر عهدۀ من ، عرض کردند: ای رسول خدا ! پدران و مادران ما فدای شما ، خودتان را به زحمت نیندازید و کارها را به ما واگذارید ما (با کمال افتخار) انجام می دهیم ، حضرت فرمودند: من می دانم شما انجام می دهید ولی خداوند دوست ندارد بنده اش را در میان همراهانش مشاهده کند که برای خود امتیازی قایل شده است. سپس حضرت از جا برخاستند و به جمع آوری هیزم مشغول شدند .
(بِحارُالاَنوار ، ج 73 ، ص 273 و 274)